قوی آزاد و خموشم ، صحنه آرا نیستم
همدم مرغ سخنگو ؛ مرغ مینا نیستم
با زبان بازی ندارم قصدِ در دل جا شدن
گوشه ای از برکه پنهانم هویدا نیستم
چشم بستم بر هر آن چه رنگ تند ادعاست
مهربانم ، بی وفا و بی مدارا نیستم
گردنم افراشته ، بی ادعا دل می برم
بال در بال فرشته ، بی اهورا نیستم
می گزینم جفت خود را از قبیل جنس خود
پای او ، درگیر آیاها و اما نیستم
تا که نرگس های شهلایش تغزلگاهم است
دارم آرامش همیشه ، ناشکیبا نیستم
لقمه می گیرم برایش ، بر سر یک سفره ایم
فکر مال اندوختن ، روز مبادا نیستم
طرح اندامم چو نستعلیق خط میرعماد
ذات من زیباست ، دربند چلیپا نیستم
با همین برکه خوشم تا دوست ، همراه من است
عاشقم با این شرایط ، فکر دریا نیستم
قوی عاشق پیشه ام تصویری از رنگ سپید
جز به روی جفت خود ، بر غیر ، بینا نیستم
مهنازمحمودی