فانوس زمستان كه به سوسو افتاد
ديگر شبِ سرد از هياهو افتاد
لبخند به روي غنچه سيب نشست
خشكيد گلِ يخ از بر و رو افتاد
با بويِ نسيم رنگ صحرا وا شد
وقتي گذرِ بهار هرسو افتاد
تا دامنِ برف ِكوه را آب گرفت
يخدان كه شكست قندِ پارو افتاد
يك بار دگر لحاف كرسي تا خورد
تا سالِ دگر به كنج پستو افتاد
گلها همه در صف شكوفا شدنند
پس قرعه ي اولين به شب بو افتاد
وقتي كه گل از گل شقايق بشكفت
نوبت به گل لاله ي مه رو افتاد
كم كم همه جا بهار مهماني داشت
اسفند دگر ز زور و بازو افتاد
قند پارو افتاد= كنايه از حال رفتن و غش كردن