گلایه های حماسی یک مرد تنها
گلایه های حماسیِ یک مرد تنها 🔽/
چرا آبکی گشته این چایِ من !/
چرا سوخت نیمروی من ؟ وایِ من /
کنون بهر خوردن دگر هیچ نیست/
و چاره دگر جز ساندویچ نیست/
دو تا اُرسیِ تا به تایم کجاست/
لباسم کو ؟ جوراب هایم کجاست ؟/
نگاه ! وای , ساعت که بیش از سه است/
گمانم دگر فست فود بسته است !/
سر و دست و پا و دلم پر ز غم/
عزای عمومی گرفته شکم/
بباید کمی فکر و تدبیر کرد/
که شاید شکم را کمی سیر کرد/
به گنجه کمی پسته موجود هست/
ببینم همان جایی که بود هست ؟/
اگر چه شمرده زنم یَک به یَک /
مبادا کسی مِیلش آید به تَک !/
ولیکن شکم را ز کس بیم نیست/
هراسش ز ( ز - ذ ) که هستیم نیست/
رَوَم سویش و دل به دریا زنم/
اگرچه کند فتنه بر پا , زنم/
خدا حافظ ای پسته های لذیذ/
سلام ای قِمِه , دشنه , چاقوی تیز/
@@@@@@@@@@@@@/
بدین سان اَبَر شاعری نیست شد/
به فهرستِ جُرمِ شکم لیست شد /
#آصف 😧🔪
تاریخ ارسال :
1396/12/14 در ساعت : 13:42:23
| تعداد مشاهده این شعر :
431
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.