ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سکوت کنید لطفن سکوت کنید

کلمات کلیدی این مطلب :  سکوت ، کنید ، لطفن ، سکوت ، کنید ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/8/26 در ساعت : 11:45:51   |  تعداد مشاهده این شعر :  1200


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/8/26 در ساعت : 18:54:34
سلام و عرض ارادت جناب علیپور عزیز
،،،،،،،،،،،،،،،،
این شعر را ندیده و نشنیده ام هنوز
پس سهم من ز منت و مزد شماست صفر
البته اشتباه بزرگی نموده اند
آنان که می کنند گمان بی بهاست صفر
" پس واجب است در همه کاری تأملی "
تا بنگری که تا به کجا ناقلاست صفر
وقتی شود سه تاش جلو دار میلیون
میلیارد می دهد به تو بی کــمّ و کاست صفر
با این همه بدی که درین گِرد ِ کوچک است
بعضی گمان برند که شاید خداست صفر
اما اگر حساب درین بانک وا کنی
تقدیم می شود دلتان هرچه خواست صفر
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
امید وارم گم شده را زود پیدا کنید
نسرین حیایی تهرانی
1390/8/26 در ساعت : 23:17:32
سلام بر جناب علی پور. پیام عزیزتان دریافت شد. از لطف همکاری تان با سایت صمیمانه متشکریم.
مصطفی معارف
1390/8/28 در ساعت : 11:49:38
با سلام خدمت عزیز دلم جناب خود کار کمرنگ چنانچه این شعر را یافتید خواهش دارم آن را برای بنده هم بفرستید از این ابیات پیداست که باید شعر جانداری باشد و قطعا هم چنین بوده که توانسته روی چون شما تاثیر گذارد . امید وارم گمشده تان را پیدا کنید و ما هم...
سعادت و سلامتتان را از حضرتش خواهانم .
حمیدرضا اقبالدوست
1390/8/26 در ساعت : 19:36:2
درود جناب علی پور /حقیر در قسمت شهدای جانباز شرکت کرده بودم نه مطروحه مقام رهبری



برای دوست جانبازم جناب بهزاد قانع که با وجود ماهها حضور در جبهه از فیلم های جنگی خوشش نمی آمد و در مرداد ۸۸ به همراه همسر و دو پسر خردسالش در حادثه رانندگی کشته شدند /روحشان شاد














(پلی استیشن ؟)









پسرش را تماشا می کند




که دارد کیف می کند




از جدیدترین بازیهایش




لهیب آتش




رگبار مسلسل ها




شیرجه هواپیما ها




چه عشقی میکند




وقتی سربازهای دشمن




به خاک می افتند




خمپاره ای بطرفش می آید




دوباره بر می خیزد




نارنجک چهل تکه اش می کند




بلند می شود




و شلیک می کند تمام داشته هایش را




صدای سوت خمپاره ای می آید




چیزی منفجر می شود




پدر چشمهایش را می بندد




گوشهایش را می گیرد




خون شتک می زند




روی صورتش




لباسهایش




و جریان می یابد




تا تمام دشت سرخ شود




بر بند بند اندامش




تمام رگهایش




رعشه می افتد




مانده است کدام پلاک




کدام چفیه




کدام خاطره




جنازه کدام رفیق را بردارد




دشت دریا می شود




سرخ موج ها بزرگ می شوند




به صخره ها می کوبند




کف می کنند




مادر که می رسد




پدر کف آورده است




تا قرص هایش را بیاورد




جان به لب شده است




پسر می ایستد




بازی اش را save می کند




هنوز برای کشتن و کشته شدن




چند جان باقی مانده است


بازدید امروز : 5,865 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,227,072
logo-samandehi