بویِ آرامشی از تو نشنیدم عمری
به خطا رفتی و نازِ تو کشیدم عمری
سالها چشم به رویِ همه خوبی بستی
هرچه دیدم همه ازچشمِ تو دیدم عمری
ای نگاهِ تو فریب و غزلت نا فرجام
چشم بسته به گروه ات گرویدم عمری
هرچه کردم بتمنای تو کوشش کردم
سوختم هرچه که پروانه پریدم عمری
تازه می خندی وازسوز دلم بی خبری
من بیچاره به راحت نرسیدم عمری
لب نبوسیده رسید م به لب بام سقوط
جان ودل داد م و بیگانه خریدم عمری
کو بصیری که کند فرقِ تووهاله ی نور
ازتو جز شعله ی آتش نچشیدم عمری
فکرها داشته ای تا ببری از من سر
چه بسا سر که برای تو بریدم عمری
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1396/10/7 در ساعت : 14:8:41
| تعداد مشاهده این شعر :
464
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.