زمین لبخند تلخی زد به اندامش تکانی داد
به هر کس عشق می ورزد شکوه آسمانی داد
چه رقص خانمان سوزی چه ترکیب جهانسوزی
به کرمانشاه زخمی از غرورش استکانی داد
نسیم سوز آبان در مسیر باغ طوفان شد
تمام نسترن ها را غم بی هم زبانی داد
زمان کوچ زنبق ها نبود اما گسل ها را
برای لحظه ی رفتن ندایی ناگهانی داد
((شب تاریک و بیم موج گردابی چنین هایل))
نفس در سینه از طوفان وانفسا نشانی داد
شکوه بیستون در گریه ی شیرین تداعی شد
به فرهاداز دل تقدیر غم آئینه خوانی داد
دل قو خسته از طوفان بی رحمی که می فهمد
به انسان می شود گاهی شکوه مهربانی داد
#جابرترمک
تاریخ ارسال :
1396/8/27 در ساعت : 1:2:28
| تعداد مشاهده این شعر :
755
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.