ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ماجراي عزاي عمومي

راهم در انتهاست وَ آغاز مي كنم
راهي براي رفتنِ خود ساز مي كنم
اوراق خاطرات لگد خورده را چنين
با چشم هاي خيس دلم، باز مي كنم
برعكسِ عُرفِ رايجِ حق السكوت ها
با لرزش صداي خود، آواز مي كنم...
ساعت براي ثانيه ها چانه مي زند
ده ثانيه سقوط،درِ خانه مي زند
اين لحظه ها ، به طول زماني نجومي است
آغاز ماجراي عزاي عمومي است
دارم پياده سمت شما راه مي روم
با يك دل شكسته و جانكاه مي روم
شايد كه زير خاكِ همين راه، مانده ايد
شايد اجل رسيده و ناگاه مانده ايد
جايي نمانده است بگردم ، كجا روم؟
اين دردِ بي نشانِ دلم را كجا برم؟
نايي نمانده ، داد زند طفل زلزله
در سوگ دردناك غم و درد و فاصله
فكر غذا و آب ندارد ، پدر كجاست؟
اين خانه را ستون و گذرگاه و در كجاست؟
اين مثنوي بس است، دلم داد مي زند
خود را به قلب خانه ي فرهاد مي زند
دلشوره هاي مادرِ گم كرده، ماتم است
صد مرثيه بخوانم اگر، باز هم كم است
آهسته تر نَقَب بزن ، شايد که زنده است!
طفلي هنوز گرم گل و شیر و خنده است! ...
دارم پياده سمت شما راه مي روم
شايد كه زير خاكِ همين راه، مانده ايد
جايي نمانده است امان از غروبِ سرد
در زير خاك و خشت و گذرگاه مانده ايد
نايي نمانده ، داد زند طفل زلزله
چشم انتظار صبح سحرگاه مانده ايد
در سوگ دردناك غم و زير خاكها
اما هنوز منتطر راه مانده ايد!

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1396/8/24 در ساعت : 21:4:10   |  تعداد مشاهده این شعر :  618


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 9,803 | بازدید دیروز : 58,829 | بازدید کل : 124,027,232
logo-samandehi