در عشق تو جانا به خدا بال و پرم سوخت
	آتش زده بر جانم و گویا جگرم سوخت
	از چشم ترم داده به گل بوتهِ عشق آب
	با صاعقهِ غم چه کنم؟ خشک و ترم سوخت
	پروانه صفت چرخ زنم دورِ سر یار
	هرچند که این شمع، سراپا مگرم سوخت
	با قیمت جان جور و جفای تو خریدم
	عمریست که اما و چرا و اگرم سوخت
	یک سو غم دل سوی دگر رنج زمانه
	هر یک به طریقهِ خودش بیشترم سوخت          
	در پیچ و خم کوچه ی تقدیر دویدم           
	هرگز نرسیدم به تو لوح قدرم سوخت   
	هر شب بخدا دود شوم مثل سپندی  
	دیریست که در عشق تو جان تا سحرم سوخت
	م.ع.بدر
 
    
    
       تاریخ ارسال  :  
1396/8/16   در ساعت   :    14:45:48
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
543
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.