در استقبال غزلي از سركار خانم داودي نيا
.......................................................
اي كه عيسي نفسان را صنما منتظَري
در سبيل سفر صبح ظفر راهبري
تو دلاويزترين مژده فرداي جهان
دُرد پيمانه ي لولاك، اميد بشري
من پر ازدغدغه ها ئي تهي از حس جنون
تو كتاب غزل فيض دعاي سحري
دل اين آينه ها خون نگاه دگريست
كاش با نقش خيالت همه را دل ببري
مفتخر ساز سحر را به حضوري همه نور
اي كه در شام زمين مژده ي صبح ظفري
نفسي تازه كند عشق به لطف نفست
كاش آدينه دهد عشق، دلم را خبري
خواستم شعر سرايم كه تو را شرح دهم
يادم آمد كه تو از شعر و سخن ناب تري
پرگشودم كه سرايم ز تو در اوج، غزل
هاتفم گفت در اين مرحله بي بال و پري
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/15 در ساعت : 20:18:17
| تعداد مشاهده این شعر :
1204
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.