(( آب زمزم ))
سفر خوش بود با یاران ، طواف جان از آن خوشتر
دلی مبهوت و مات از جلوه ی جانان ، از آن خوشتر
چنان پروانه مست از عشق ِ گل گرد ِ حرم گشتن
به او لبیک گفتن با سرود ِ جان از آن خوشتر
سرا پا در حضور آشنای دوست گم گشتن
سپس پیدا شدن در چشمه ی ایمان از آن خوشتر
به آب چشمه ی زمزم دل وجان شستشو دادن
نماز عشق خواندن در صف خوبان از آن خوشتر
به دنبال تماشای محمد ، در حرا گشتن
ز هر سنگی شنیدن آیه ی قرآن از آن خوشتر
پر از اندیشه ی هستی ، به هستی بخش دل دادن
رها گشتن ز قید زندگی آسان از آن خوشتر
بنای عشق ابراهیم و اسماعیل را دیدن
تفرج در حریم حرمت آنان از آن خوشتر
خوشا در جامه ی احرام در سعی و صفا بودن
صفا دادن به جان با سعی بی پایان از آن خوشتر
چه دست آورد زیباییست حج با پای خود رفتن
زدودن هر چه ناپاکیست ازدامان از آن خوشتر
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )