ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



نیش عقرب ( طنز )

 

(( نيش عقرب ))

 

خواب ديدم شبى به عالم خواب

مى خورم پيچ و تاب در گرداب

دست و پا مى زنم براى نجات

نرود تا مرا ز دست ، حيات

زير گوشم نشسته بود خطر

كشش و كوششم نداشت ثمر

چشمم از دور عقربى را ديد

كه به سرعت به سمت آب دويد

گفت نيش مرا بگير به دست

تا رهايت كنم ازين بن بست

يادم آمد كه اهل شعر و ادب

مى سرايند با كمال ادب

" نيش عقرب نه از ره كين است "

" اقتضاى طبيعتش اين است "

با خودم گفتم استخاره كنم

تا مشخص شود چه چاره كنم 

يك طرف مرگ بود در گرداب

يك طرف نيش عقربى بى تاب

رو به هرسو كنم پناهى نيست

جز به دامان مرگ راهى نيست

گر چه باشكّ و شبهه و وسواس

خير و شر گفتم از سر افلاس

خير آمد بگيرم از كژدم

با سر انگشت مهربانى دم

ور نه بايد شنا كنم در آب

تا به كامم فرو برد گرداب

دست بردم به جانب عقرب

خوابم از سر پريد در دل شب

از قضا عقربى كريه اندام

روي دستم به ناز مى زد گام

بى نوا تا چراغ روشن شد

او گرفتار يورش من شد

هرچه كوشيد تا فرار كند

گوشه اى دنج اختيار كند

نتوانست ، چون به دام افتاد

طشت رسوائى اش ز بام افتاد

گشت عقرب به اين بهانه اسير

تا كند خواب خويش  را تعبير

من و عقرب كنون كنار هميم

دشمنانى كه دوست دار هميم

 

‎#محمد_روحانى (#نجوا_کاشانی )

@seganinajva

@golestanesheroadab

@boostanetanz

https://telegram.me/joinchat/B9SDJUBU31rOpyYSuHNWUA

کلمات کلیدی این مطلب :  عقرب ، طنز ، نجوا کاشانی ، نجات ، خطر ، خواب ، اندیشه ،

موضوعات :  طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1396/6/23 در ساعت : 10:12:20   |  تعداد مشاهده این شعر :  654


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مهدی محمدطاهری
1396/6/23 در ساعت : 12:3:9
زخم خورده ز دوستان شفیق
در شبانگاه غمگسار همیم
حنظله ربانی
1396/6/23 در ساعت : 10:18:9
احسنت
درود بر شما
بازدید امروز : 46,180 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 124,004,780
logo-samandehi