سالیانِ مدید پز دادی
هر چه زورت رسید پزدادی
ذره ذره قَمیش وِل کردی
اندک اندک شدید پُز دادی
هم به نسلِ قدیم خندیدی
هم به نسلِ جدید پز دادی
بعدِ عمری فشار و زوریدن!
با دو شعر سپید، پز دادی
بر سرِ سفره همسرت تا گفت
از برنج حمید، پز دادی!
در شب قدر با دو تا قطره
که ز چشمت چکید، پز دادی
تا به کارَت سریع تر برسند
پس به نام شهید پز دادی...
به رفیقِ قدیمی ِ خود که،
روی هر تپه (دید !) پز دادی
چون امیدت به مالِ مردم بود
به منِ نا امید پز دادی...
سروده: راشدانصاری
تاریخ ارسال :
1396/6/23 در ساعت : 10:12:11
| تعداد مشاهده این شعر :
763
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.