سلام جناب خوش عمل
درود بر شما
غزل عارفانه اي است حاصل خلسه هاي شبانه شاعري فرهيخته و صاحبدل
شوري كه از دل بر آمده است و راهي جز نشستن بر دل ندارد
ارزويت هايت در غزل هماره ستودني است دست طلبت بلند است اقبالت بلند تر باد
زبان در فصل يخبندان مهرم شعله بار آمد
اگر لايقترم امداد را آتش نهانم كن
هم ياد يك بيت خيلي دور از حضرتعالي افتادم در غزلي اجتماعي انجا كه نوشته اي
آتشي در زير خاكستر هم از همت ندارم
تا مگر آشفته سازد زمهرير زندگاني ...
و يك بيت ديگر هم از مصرع اول
زبان در فصل يخبندان مهرم شعله بار امد
پگاه خرمي تابيد و گاه وصل يار امد
زمستان رفت و سرما رفت و هم رفت انچه بر ما رفت ...
و يك بيت ديگر هم باز ... و
تا درودي نو ....
*******************
شما چه چیزهایی به یاد داری!..واما«تا مگر افسرده سازد زمهریر زندگانی»!!