ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



چه درونم تنهاست....
در سکوتی مطلق 
در فراسوی زوال من و ترس 
پی به آواز خدا میبردم 
که دوباره
دلم از وسوسه و تاب خیال 
        مرز آزادی و آزادگی اش را گم کرد 
من پر از خواستنی های کمم 
مستم از کام گناه 
پرم از دغدغه و شور رفاه 
رانده از نور به سمت آتش 
زخمی ام از خار غم 
خسته ام از نغمه های انتظار 
بی وفایی های انسانهای خواب 
در غبار حادثه گم گشته ام 
                         در اشکهای بی جواب 
چون کویری تشنه یا یک رود سیلابی شده 
از یاد بردم؛
غم ویرانی افسانه عدل 
دم آلودگی خون حیات از یک نان 
خنده تقدیر را درهراس لحظه های احتیاج 
دین دین در جهل جبر 
جنگ با کن فیکون 

لحظه های لذت من به خود میگفتم :
که چرا باشم و اینک شکنم 
و چه میشد که به جای هستی 
ابدیت در من هیچ شود..... 
روزها میگذرند.... 
فصلها می آیند...
چرخش و جاذبه و رمز حیات 
خنده ام در پس اسفند گم است 
چه بهاری برسد یا نرسد 
سیبها مسموم است..... 
رنگ دلهامان چون رنگ سماق 
مزه چون سرکه و آلودگی اش 
                                          چون سکه 
عید بازیچه یک خاطره تلخ گل است 
عید انتقام سرخ ماهی تنگ، تنگ بی مهری بر سبزیهاست 
من نمیدانم که ؛
زندگی مان خواب است یا یک جواب 
شایدم ؛ فرصت یک لبخند است 
یا که چون ؛
سوختن است با بوی عود 
سوختن با بوی عود 
بهتر است از 
سوختن در قاب پیپ 
ژست روشنفکری ام گل کرده است 
یادم رفته است ؛
حسرت ای کاش را 
قهر با فرصت را 
یا که موسیقی آواز خدا در کعبه 

من تورا گم کردم 
پس
به دنبال خودم میگردم 
اما افسوس 
چشم عارف بین من کور است و کوژ 
هر نشانی که به من بخشیدی 
به زمین بخشیدم 
آنقدر آبی دریایت را خیره شدم 
که از یادم رفت 
بالای سرم هم آبی است 
من پر از خواستنی های کمم 
من نه هیچم، پوچم 
یا به قول سهراب 
چ درونم تنهاست..... 





                

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1396/5/2 در ساعت : 6:23:38   |  تعداد مشاهده این شعر :  889


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مهدی محمدطاهری
1396/5/2 در ساعت : 8:29:24
چای تلخ زندگی را
میتوان با هل عطر حضور او
لاجرعه ی نفس شکن
سرکشید!
شهرزاد براتپور
1396/5/27 در ساعت : 4:57:27
درود بر شما برادر عزیز، بسیار استادانه هایکو می سرایید
بازدید امروز : 9,034 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,173,345
logo-samandehi