برای من از تو، فقط نقش قالی
برای تو از من، دوصد شرمساری
گره بر گره رج به رج بی هیاهو
بریده رگ خامه بر تار داری
به زیر لگدکوب پروانه ای دلشکسته
چه نقش ترنج و چه طرح بهاری
{به پیشنهاد صمد ذیفر عزیز:
به زیر لگدکوب مرغی شکسته
چه نقش ترنج و چه طرح بهاری
}
برای نیستان، اشارت بود بس
چه آتشفشان و چه رقص شراری
فلک سهم ما را چه نیکو رقم زد
تو یک ترمه تابوت و من اسب گاری
تو از دست بابا، من از دست خالی...
امان از غرور دو مرد و نداری
از این فرش آخر به حاجی رسیده
تمام صنوبر، چه تقسیم کاری!
بود جای شکرش که قسمت نبوده
تو دختر فراری شوی... من... مزاری
قرار است فردا، روم سوی مشهد
به پابوس آقا به امید یاری
برد مرد عاشق ز سر سایه اش را
به سوی گهرشاد با بیقراری
اگر برنگشتم ز فرش جهازت
گره زن نخی را به سیم سته تاری./.
(می ترسم از حال وعاقبت آتناهایی که از گرگ رهیدند، اما طعم رهایی را نخواهند چشید)