خویش را وقف سوال و پاسخت کردم بیا
شهر را آینه بندان رخت کردم بیا
آفتاب آمد چرا سر بر نمی داری زخواب
قلب را جای حضور فرخت کردم بیا
قربان صدای دلنوازت ای عشق
ناز تو بنازم و نما زت ای عشق
من را به شب ستاره ها دعوت کن
من عاشقتم نه عشقبازت ای عشق
شاعر شدم و به شعر تو گل کردم
با دستِ تمام. مهرِ تو گل کردم
با شاه چراغ عهد و پیمان بستم
در آینه ی سپهر تو گل کردم
تا شهرِ پر از ستاره خواهم آمد
هر جا بروم دوباره خواهم آمد
تو شاه چراغی و دلم می گوید
بی آنکه کنی اشاره خواهم آمد
بر کعبه ی چشم تو نماز آوردم
بر نازش تو رو ی نیاز آوردم
چشم تو پر از بارقه ی نور خداست
ایمان به خدای عشق ، باز آوردم
الهیار خادمیان«صادق»
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1396/4/25 در ساعت : 19:11:52
| تعداد مشاهده این شعر :
719
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.