فرمول عقل کهنه را برهم زدی تو
از عشق بر بام شرف ، پرچم زدی تو
با کیمیای حضرت زینب شدی زر
اکسیر ایمان و شهادت؛ ای دلاور !
اندوه غربت دردلت شهد و عسل شد
همراه مولا ، ناله های تو غزل شد
لوح سپاس از حضرت عباس داری
" شیر مدافع "! چون غلام جان نثاری
عطرت ، نسیم پاک آرامش فرستاد
کنعان ما،ای یوسف ،از عشقت شد آباد
گفتی وطن ؛ هرجا حضور اهل بیت است
زین جام هرکس جرعه ای نوشیده ، شد مست
گفتی وطن ؛ هرجا یتیمی اشک ریزد
عاشق در آن باید که با ظالم ستیزد
گفتی وطن ؛ دلهای خون مادران است
کشتار انسان، بر مسلمانها گران است
گفتی وطن ؛ آنجا که داعش پا گذارد
با گرگ وحشی که ، ترحّم جا ندارد
در بین ایران و عراق و شام یکدست
همواره اقیانوس تو ، در جزر و مدّ است
جغرافیای عشق ، دیواری ندارد
عاشق به هرجا یار باشد ، دل سپارد
مثل همیشه ، نمره ی ما تک شده باز
مثل همیشه ، تو همان شاگرد ممتاز
مرد خطر، با مرگ سُرخت بی محابا
خنده زدی بر ریش گردآلود دنیا !
حسین موسوی