http://sabzevar-sher.persianblog.ir/
اول
میان باغ ))چشمت((، سر سبد بود
نوشتن در نگاهم را بلد بود
نمی دانست محضر دار قلبم
که لبخند تو هم جعل سند بود
دوم
بجز یک جیبک ِ خالی ندارد
فروشی زیر پا قالی ندارد
برای نازچشمانت خریدن ...
یقینا" بنیه ی مالی ندارد
سوم
چرا ای دل خیالاتی نداری ...؟
هوای بی مبالاتی نداری ...؟
درست از آب و گل در خواهی آمد ...
توکه هیچ احتمالاتی نداری ...؟
چهارم :
مترسک روح شیطانی ندارد
هوس های بد و آنی ندارد
تمام عمر خود را با کلاغان ...
نشسته ، عشق پنهانی ندارد
پنجم :
تو را من ذره ذره دوست دارم
تبت را قطره قطره دوست دارم
رسیدم تا لب لغزنده ات عشق ...
تو را تا عمق دره دوست دارم
ششم:
مترسک خواب و بیداری ندارد
شبانه روز ِ تکراری ندارد
نشسته گوشه ی تنهایی خود ...
به کار مردمان کاری ندارد
((شکوفه های گیلاس را سرما بُرد
آسمان
باردیگر تاریک است))
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/3 در ساعت : 18:26:57
| تعداد مشاهده این شعر :
3162
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.