ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ویرایشی بر پست جناب آقای دکتر وهاب نیا ( اندیشه های تاگور )


جناب آقای دکتر وهاب نیای گرامی می خواستم از طریق ارسال نظر این مطالب را در اختیارتان قرار دهم اما نشد به ناچار به صورت یک پست آن را انتشار دادم من به اندازه درکی که از مطلب حضرتعالی داشتم این ها را نوشته ام و پیشنهاد می کنم باز هم با اساتیدی مثل آقای خوش عمل کاشانی هم مشورت بفرمایید



1. . صبحی پشت پنجره خود نشسته ام، دنیا درست مثل رهگذریست: او برای دقیقه ای درنگ می کند، به سوی من سری تکان می دهد و می گذرد.



1. . صبح است ،پشت پنجره خود نشسته ام، دنیا درست مثل رهگذریست: او برای دقیقه ای درنگ می کند، به سوی من سری تکان می دهد و می گذرد.



2. . گزار این پاره های اندیشه مثل خشخش برگ هاست: شادانه در ذهن من صدا می دهند



2. . گذر این پاره های اندیشه مثل خشخش برگ هاست: شادمان در ذهن من صدا می دهند



3. آسایش نیز با کار پیوند است چنان که پلک با چشم.



3. آسایش نیز با کار پیوند دارد چنان که پلک با چشم.



4. اشک های زمین گل تبسم اورا آب می دهند.



4. اشک های زمین گل تبسم اورا آب می دهند.



5. آن که چراغ خودرا در پشت می نهد سایه اش از وی پیش می افتد.



5. کسی که چراغ خودرا در پشت می نهد سایه اش از وی پیش می افتد.



6. اگر سرشک شما هنگام غروب چشمان شمارا تیره می کند پس نگاه شمارا در برابر ستاره ها هم می بندد.



6. اگر سرشک شما هنگام غروب چشمانتان را تیره می کند پس نگاه شمارا در برابر ستاره ها هم می بندد.



7. ریگی که مجرای رود را پوشیده است در طلب امواج شرفه دار آب به مناجات نشسته.



اما راکد است، آیا جذب سیلان آب می شود؟



7. سنگی که مجرای رود را پوشیده است در طلب امواج پرخروش آب به مناجات نشسته



 اما راکد است، آیا جذب سیلان آب می شود؟



یا : ریگ هایی که مسیر رود را پوشیده اند........به مناجات نشسته اند.......





8. تیرگی نگاه او همان گونه خواب های سنگین را می دمد، چنان که باران شب.



8- خواب های سنگین مثل بارانی که در شب می بارد ، از تیرگی نگاهش می دمد.



9. ما باری در خواب دیدیم که به هم بیگانه ایم. بیداری ما آن بود که دریافتیم: چه قدر برای یکدیگر عزیز هستیم.



9. وقتی با هم بیگانه ایم در خوابیم و بیداری ما آن موقع است که در می یابیم چه قدر برای یکدیگر عزیز هستیم.



10. اندوه در قلب راضی خاموش گردید چنان که شفق شام میان درختان ساکت.



10. اندوه در قلب انسان راضی خاموش می گردد چنان که شفق میان درختان ساکت.



توضیح : شفق به معنای سرخی آسمان در هنگام غروب است بنا بر این به " شام " نیازی نیست



11. غبار های ناعیان به دلم می رسند چون نسیم و موج مناجات گونه سرود او.



11. غبار های ناعیان به دلم می رسند چون نسیم و موج مناجات گونه سرود او.



معنی ناعیان را نمی دانم .......اگر جمع باشد ضمیر " او" هم بایدبه صورت جمع باشد.



12. دریا! سخن تو از چیست؟



سخن من سوال جاویدان است.



آسمانا! پاسخ تو چیست؟



سکوت جاویدان.



12. دریا! دریا حرف تو چیست ؟



سخن من سوال جاویدان است.



 آسمان پاسخ تو چیست ؟



 سکوت جاویدان.



13دل من! گوش بده بر نجوای جهان که عشق را بر تو عرضه کرده است.  



13-ای دل ، به نجوای جهان که عشق را بر تو عرضه کرده است ، گوش بده



14اسرار خلاقیت شبیه تیرگی شب است: آن سرشار عظمت است. غرور دانش دقیقا مثل مه صبح گاه است.



14. اسرار خلاقیت مثل تیرگی شب سرشار از عظمت است. اما غرور دانش درست مثل مه صبح گاهی .



15. پرندگان دیر مانده که تابستان را به سرودن سپری کردند پیش از پرواز پشت پنجره ی من با سرود بدرود درنگ  می کنند.



15. پرندگانی که جا مانده اند و تابستان را به سرودن سپری کرده اند پیش از پرواز، پشت پنجره ی من    برای سرود بدرود درنگ می کنند.(یا : برای سرود خداحافظی درنگ می کنند



و همزمان برگهای خزان: این ها سرودن نمی دانند، خشخش می کنند و می ریزند با آه.



و همپای برگ های خزان آرام و بی صدا با آهی می ریزند و خش خش می کنند.



16ای رمه جهانگردان کوچک، بگذار همیشه بال افشانی شما در سرود من باقی بماند.



17 شما اصل خودرا نمی بینید، آنچه شما از خود می بینید تنها سایه ی شماست.



18. یا پردوردگار! خواهش های من جاهلانی هستند که با فریاد سرود تورا ناشنوا می کنند. نه! من تنها گوش خواهم کرد.



18-  پردوردگارا! خواهش های من جاهل هایی ( نادان هایی ) هستند که با فریاد سرود خود تورا ناشنوا می کنند. نه! من تنها گوش خواهم کرد.( البته چون ناشنوا شدن پروردگار جزء صفات سلبیه است من پیشنهاد می کنم از واژه های دیگری مثل :معشوق من ...محبوب من....



19. نه من بهترین را برمی گزینم،



بهترین مرا برمی گزیند.



19. نه! من بهترین را برنمی گزینم،



بهترین مرا برمی گزیند



20. میان بیابانی فراخ گسترده بر کرانه ها همه چیز در اشتیاق یک ساقه گیاهی می سوزد که او سری می افشاند و می خندد و دورتر پرواز می کند



20. میان بیابانی فراخ گسترده بر کرانه ها همه چیز در اشتیاق ساقه ی گیاهی می سوزد که او سری می افشاند و می خندد و دورتر پرواز می کند ( بالاتر می رود )یا (بیشتراوج می گیرد )(چون گیاه پرواز نمی کند)



21. زندگی عبارت است از جاویدانه شگفت زدگی نو به نو از وجود خویش.



21. زندگی یعنی شگفت زدگی جاودانه و نو به نو از وجود خویش.



22. نور آفتاب با عریانی معصوم طفلانه ی خود روی این برگ های سبز می خزد. خوشبختانه نمی داند که انسان ها دروغ بر لب دارند.



22. نور آفتاب با عریانی معصوم کودکانه ی خود روی این برگ های سبز می خزد. خوشبختانه نمی داند که انسان ها دروغ بر لب دارند.



23. جهان در برابر عاشق خویش نقاب بیکرانگی را از چهره برمی افکند. و اینک چه اندازه خرد است آن، درست مثل یک سرود، یک بوسه بر جاویدانه.



23. جهان در برابر عاشق خویش نقاب بیکرانگی را از چهره برمی افکند. و اینک دنیا چقدر کوچک است درست مثل یک سرود، یک بوسه بر جاودانگی.



24. انسان کودک نوزاد است و نیروی خودرا در رشد می یابد.



24. انسان مانند نوزاد است که نیروی خود را با رشد کردن می یابد.



25. خداوند انتظار سپاس را در بهای گلها ای دارد که برایمان فرستاده، اما نه در بهای زمین و نه در بهای آفتاب.



25. خداوند به خاطر گلها یی که برایمان فرستاده است انتظار سپاس دارد، نه به خاطرزمین و نه به خاطر آفتاب.



26. مرغ شیفته ی ابر شدن هست و ابر شیفته ی مرغ شدن.



26. مرغ شیفته ی ابر شدن است و ابر شیفته ی مرغ شدن.





27. خداوند هر صبحِ خود را با شگفتی پر از نشاط استقبال می کند.



28. دل من با ضربات پرغوغا در ساحل کیهان می تپد و نم اشک بر هر چیزی این سخنان را می نشاند: "من تورا دوست می دارم".



28. دل من با ضربان هایی پرغوغا در ساحل کیهان می تپد و نم اشکم بر هر چیزی این سخنان را می نشاند: "من تورا دوست می دارم".



29. "ای ماه! چه می خواهی؟"



"آفتاب را سلام کنم و سر راه او کناره بگیرم"



29. "ای ماه! چه می خواهی؟"



می خواهم"به آفتاب سلام کنم واز سر راهش کنار بروم"



30. درختان پنجره ی مرا لمس می کنند، مثل محرم راز زمین لال.



31. ایا زیبای! تو خودرا در عشق پیدا خواهی کرد، اما نه در تملق آیینه ها.



31. ای زیبا! تو خودرا در عشق پیدا خواهی کرد، نه در تملق آیینه ها.



32. زندگی دارایی خودرا در خواسته های جهان پیرامون و ارزش خودرا در تقاضای محبت پیدا می کند.



33. رودخانه خشک برای سابقه خود سپاس نمی یابد.



33. رودخانه ی خشک برای آینده ی خود سپاس نمی یابد.



34. "ما برگ ها با خشخش پاسخ توفان را می دهیم ولی تو چرا چنین خاموشی؟"



       "من که گلی بیش نیستم".



35. در غوغای آبشار چنین ترجیع است: "سرود من از آزادیست".



35.  ترجیع غوغای آبشار چنین است: "سرود من از آزادیست".



36. اینک آن دل که ندانم چرا خودرا با سکوت خزان می کند. مگر نه برای آن که کم را هیچ گاه نمی طلبد، نمی خواهد بداند و به یاد آرد.



36. اینک نمی دانم آن دل چرا خود را با سکوت خزان می کند. مگر نه برای آن که کم را هیچ گاه نمی طلبد، نمی خواهد بداند و به یاد آرد.



37. آفتاب نهان می شود تا با انوار خود دریای غرب را روشن کند و سلام آخرین خودرا به شرق می فرستد.



37. آفتاب نهان می شود تا با انوار خود دریای غرب را روشن کند و آخرین سلام خودرا به شرق می فرستد.



38. درختان چون خستگی زمین سر انگشتان می ایستند، بالا می یازند، تا آسمنان را ببینند.



38. درختان از خستگی زمین سر انگشتان می ایستند، بالا می روند، تا آسمان را ببینند.



39. ماهی در آب لال است، دد و دام با هورا زمین را کر می کند، مرغ زیر گنبد آسمان می سراید.

اما انسان در وجود خویش سکوت دریا، غوغای زمین و سرود آسمان را نهفته است.    



40. جهان تار های قلب خسته را می لرزاند و آهنگ اندوه را از آن ها بیرون می کشد.



41. او سلاحش را بت خویش ساخت. و اینک پیروزی سلاحش شکست او گردید.



42. ستارگان از شباهت خود با مور شب تاب بیم ندارند.



42. ستارگان از شباهت خود با کرم شب تاب بیم ندارند.



43. سایه با چادر فروهشته اسرار آمیز و نرم به راه ساکت عشق از پی نور گام بر میدارد



43. سایه با چادر فروهشته ی اسرار آمیز و نرم در راه ساکت عشق از پی نور گام بر میدارد



44. سپاس تورا که من چرخی نشدم خردکننده ی جان ها، اما همزمان من همراه آن موجودات زنده هستم که این چرخ در حرکت خود خردشان می کند.



44. سپاس تورا که من چرخی نشدم خردکننده ی جان ها، اما من همزمان همراه آن موجودات زنده ای هستم که این چرخ در حرکت ، خردشان می کند.



45. عقل تیز است اما وسعت ندارد، در هر قدم گره می خورد اما پیش نمی رود.



46. گاها راههای روزگار من ساکت و بی ثمرند. اینها میدان های باز هستند که به روزهای انباشته از کار و بار من هوا و نور می دهند.

 



46. گاه گاهی راههای روزگار من ساکت و بی ثمرند. اینها میدان های باز هستند که به روزهای انباشته از کار و بار من هوا و نور می دهند



47. انسان در تاریخ خود باز نمی شود اما از طریق مبارزه با آن راه او به سوی سعود می رود.



:

47.
انسان در تاریخ خود را نمی بازد اما از طریق مبارزه با آن راه خود را به سوی صعود می یابد.



48. فانوس بلوری شگفتی می کند که چرا فانوس گلی اورا خواهر خویش میداند. اما چون ماه می براید با تبسم ملیح به وی می گوید:



"عزیز من، خواهرک عزیزم!"



48. فانوس بلوری تعجب می کند که چرا فانوس گلی اورا خواهر خویش می داند. اما چون ماه برمی آید با تبسم ملیح به او می گوید:



"عزیز من، خواهرک عزیزم!"



49. ما بهم می رسیم و جدا می شویم چنان که مرغان ماهی خوار بر امواج دریا می پرند. ماهی خواران به پرواز دور   می شوند، امواج به اطراف می پراکنند، چنین ما نیز دور می شویم.



49. ما بهم می رسیم و جدا می شویم چنان که مرغان ماهی خوار بر امواج دریا می پرند. ماهی خواران با پرواز دورمی شوند، امواج به اطراف می پراکنند واینچنین ما نیز دور می شویم.



50. روز من پایان یافت و من مثل قایقی هستم به پهلو نشسته کنار دریا، گوش سپرده به سرود شامگاه امواج.



50. روز من پایان یافت و من مثل قایقی به پهلو نشسته کنار دریاهستم و به سرود شامگاه امواج گوش سپرده ام.



51. زندگی به ما اهدا شده. تنها آنگاه شایستگی این هدیه را درمی یابیم که آن را اهدا کنیم.



52. آنگاه ما به بزرگواری قرینیم که اگر در صبر بزرگوار باشیم.



52. آنگاه ما با بزرگواری قرینیم که در صبر بزرگوار باشیم.



53. گنجشک غم طاووس را می خورد که "این قدر دم او سنگین است".



54. هرگز از لحظه نترس –این است سرودی که میخواند جاویدانه.



54. هرگز از لحظه نترس –این سرودی است که جاودانه می خواند.



55. بی راهی کوتاه ترین راه است برای گرد باد و بناخواست هیچستان پایان جستجو های او می شود.



55. بیراهه کوتاه ترین راه برای گرد باد است و به ناچار هیچستان پایان جستجو های او می شود.



56. در جام من بریز می مرا ای دوست: کف می کند این می در جام دیگران.



56. ای دوست می مرا در جام خودم بریز: چون این می در جام دیگران کف می کند.



57. کمال، جمال می یابد از عشق به ناکامل.



57. کمال، از عشق به ناکامل جمال می یابد.



58. سپاس شمع را داشته باشید چون به شما روشنای می بخشد ولی از یاد مبرید کسی را نیز که خود صبورانه در تیرگی ایستاده آن را سر دست می دارد.



58. شکرگزار شمع باشید چون به شما روشنایی می بخشد ولی کسی هم که صبورانه در تیرگی ایستاده وآن را در دست دارد از یاد مبرید.


کلمات کلیدی این مطلب :  ویرایشی ، بر ، ، پست ، جناب ، آقای ، دکتر ، وهاب ، نیا ، ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1390/8/1 در ساعت : 17:10:30   |  تعداد مشاهده این شعر :  1478


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

رستم وهاب نیا
1390/8/1 در ساعت : 18:8:45
با سلام و سپاس فراوان جناب آقای پورکریمی.
از این زحماتی که متحمل شدید صدقا تشکر می کنم. البته استفاده خواهد شد. مهم از همه برایم آن چیز است، که معلوم گردید اغلب مضامین این نوشته ها به دقت و کمال منتقل شده و البته برای اساتیدی چون حضرت عالی. چند مورد است که لزوم به توضیح دارد: بنده تا جایی که مثلا زبان نظم نیز به ما امکان می دهد کوشیدم تا ترتیب کلمات متن ترجمه روسی را حفض نمایم چون رسم است که مترجمین روس هم نسبت به متن اصل چنین رفتار می کنند و این لحاظ به خاطر حفظ معانی ایست که در زیرمتن (یا متن ذهنی) اصل می تواند موجود باشد.
بعضی موارد متن اصل با ویراست جناب عالی فرق می کند. مثلا (رودخانه خشک برای "سابقه ی" خود سپاس نمی یابد) این جا در اصل "سابقه، گذشته" است نه آینده که ضد آن است.
مواردی دیگر که همچنین برایم جالب و انگیزه آفرین بود این است که تاگور مثل بیدل معانی مجرد را تشخیص می کند و مورد خطاب قرار می دهد و بنده در ترجمه این را مراعات کردم. مثلا "زیبای، تو قدر خودرا در عشق خواهی یافت نه..." یعنی با معنی مجرد یا اسم معنی "زیبای" چون به شخص خطاب می شود. یا می توان به جای آن "حسن" یا "جمال" را گذاشت.
نکته قابل توجه دیگر آن است که ویراست های شما نشان می دهد زبان معیار فارسی در ایران و تاجیکستان خیلی مشابه است، زیرا اغلب به همان مواردی استثنای توجه شده است که با صرف نحو معمول در نثر تاجیکستان فرق می کند.
بنده نیز ممنون می شوم اگر اساتید راهنمای هاای داشته باشند.
با عرض سپاس مجدد.
...............................
سلام جناب آقای دکتر وهاب نیای گرامی
چون حضرتعالی ذیل کامنت حقیر خواسته بودید من این کار را انجام دادم وگرنه جسارت نمی کردم در ضمن این ها همانگونه که عرض کردم صرفا برداشت خودم از تقریرات شماست من در بسیاری از جمله ها چینش واژگانی را عوض کرده ام که بنا به فرمایش شما ممکن است با متن اصلی از نظر مفهوم متفاوت باشد به هر حال ازشماسپاسگزارم .
رستم وهاب نیا
1390/8/1 در ساعت : 18:54:44
با سلام.
واقعا لطف فرمودید و ویرایشی که انجام شده خیلی ارزشمند است. بنده از آن خیلی سود بردم.
خدا یار و نگهدار شما باد.
...............................
سلام استاد گرامی
من از شما به خاطر زحمات زیادی که برای ترجمه ی متن اصلی کشیده اید و ما را با اندیشه های " تاگور " آشنا کردید واقعا تشکر می کنم امیدوارم سیاه مشق های ناقابل حقیر هم برای نزدیک شدن دوستان به متن اصلی مفید باشد .موفق و سلامت باشید .
سارا وفایی زاده
1390/8/2 در ساعت : 11:44:46
سلام جناب پورکریمی
لطفا برای مطالب یک فونت زیبا و خوانا انتخاب کنید تا خواندن مطالب آسان تر شود.
با تشکر
.......................
سلام خانم وفایی زاده بزرگوار
ممنونم که سر زدید
نمی دانم چه اشکالی وجود داشت وقتی از فونت های دیگر استفاده می کردم مطلب منتشر نمی شد شاید به خاطر طولانی بودن مطلب است .باز هم اگر شد چشم....
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/8/2 در ساعت : 1:41:6
سلام و عرض ادب خدمت استاد پور کریمی عزیز
با سپاس بسیار از جناب وهاب نیا و با تشکر از زحمات حضرت عالی باید عرض کنم نه تنها سعادت مرور اندیشه های تاگور میسر گردید ، بلکه با خواندن دو متن فرصت استفاده از قند مکرر فراهم آمد .
حق یارتان
...................
سلام جناب استاد نجوای گرامی
ازاین که برای مطالعه ی این پست وقت گذاشتید سپاسگزارم.
سیاوش پورافشار
1390/8/1 در ساعت : 22:38:41
سلام محضر شاعر جناب پورکریمی گرامی
لبتدا از کار ارزشمند شما تشکر دارم ترجمه ای که جناب وهاب نیای گرامی انجام داده بودندبسیار زیبا بود و اندیشه های تاگور علاوه بر شعر بودن مثل امثال و حکم و نکته های پندآموز هستند حقیر که از خواندن آن واقعا به شعف آمدم به نظر ابیات زیر بهترین بودند

دریا! سخن تو از چیست؟


- سخن من سوال جاویدان است.


آسمانا! پاسخ تو چیست؟




سکوت جاویدان.


جهان در برابر عاشق خویش نقاب بیکرانگی را از چهره برمی افکند. و اینک چه اندازه خرد است آن، درست مثل یک سرود، یک بوسه بر جاویدانه.

ماهی در آب لال است، دد و دام با هورا زمین را کر می کند، مرغ زیر گنبد آسمان می سراید.


اما انسان در وجود خویش سکوت دریا، غوغای زمین و سرود آسمان را نهفته است


. ستارگان از شباهت خود با مور شب تاب بیم ندارند


سپاس شمع را داشته باشید چون به شما روشنای می بخشد ولی از یاد مبرید کسی را نیز که خود صبورانه در تیرگی ایستاده آن را سر دست می دارد
تصحیح شما بر بندها بجا بودفقط جسارتا بند 8 احساس می کنم باریدن تیرگی نگاه از خوابهای سنگین است
پست زیبایی بود و خواندن قند مکرر اندیشه های تاگور
....................
سلام جتاب آقای پورافشار از لطف شما سپاسگزارم .در بند 8 بکار بردن دوباره ی فعل باریدن ، زیبا نیست .بنابراین " دمیدن خواب سنگین " که به معنای شروع خواب سنگین است ایرادی ندارد.
بازدید امروز : 52,464 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,216,775
logo-samandehi