
مُژده خواهم که گُلِ نرگسِ زیبا آمد !
تا در این صُبحِ قشنگ
بهترین هدیه یِ عرش
چو نگینی بر فرش
پیشِ چشمانِ همه باز و شکوفا بشود !
که خدا می داند
با نگاهِ نابّ اش
عندلیبانِ همه در پروازند
نغمه ها همچو دل انگیزترین آینه ها پیدایند
دل و جان همدمِ و هم آوازند
چهره ها رخشان اند
موج ها آرام اند
آب ها آزاد اند
چشمه ها شیرین اند !
آسمان از قفسِ تنگ ، رها گردیده ست
دلِ هر چلچله دریایِ صفا گردیده ست ؛
منبعِ فيض و جوانمردى و احسان پیداست
مهرِ مولایِ عزیزان رعناست ،
جام هایِ دلِ ما مثلِ بُلور
شعرمان شعرِ ظهور
گنج ها بی پایان
آفتابش تابان
دست ها سویِ اُفق چون باران
و کنون
فصل ها جُمله بهاران شده اند ؛
و همه می دانند
وارثِ تاجِ نبی
که چنین رحمانی ست
همه از نسلِ علی ست !
و به سودایِ گُلِ سُرخ قسم
با سفیری شاداب
و نگاهِ مهتاب
در همین لحظه یِ شاد
صحبتِ گل ها را
می توان با نظری معنا کرد ،
تا که خورشیدِ رُخِ زیبایش
پُشتِ آدابِ دعا سر بزند !
...........
م جعفری
...........
تاریخ ارسال :
1396/2/22 در ساعت : 0:34:12
| تعداد مشاهده این شعر :
567
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.