ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



«باران های دلتنگی»
 
 
مثل آن ابری که تصویرش در آب افتاده است
در گلویم بغض هایی بی حساب افتاده است
یا نه،چون آشفتن مرداب از دیدار ماه
برکه برکه در دل من اضطراب افتاده است
در بیابان،ازبهار،ازکاروان جا مانده ام
سهم من از تشنگی،تنها سراب افتاده است
 مانده سرگردان دراین بیغوله هرشب شاعری
در کلاف بخت او انگار تاب افتاده است !
بارها با چشم های خویش اورا دیده ام
کنج یک ویرانه با حال خراب افتاده است
جان به در بیرون نخواهد برد آخر این پلنگ
رشته ی کارش به دست ماهتاب افتاده است
قصه ی مرغ سعادت را نمی خواند کسی
بخت ما، این روزها،انگار خواب افتاده است
کورسویی می زند امّید در آن دور دست
پرتوی در جانم از آن آفتاب افتاده است
مستی ام را هر زمان چندین برابر می کند
عکس چشمانی که در تُنگ شراب افتاده است
می برد تا مرز باران های دلتنگی مرا
عطر گیسویی که در این شعر ناب افتاده است!

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1396/2/15 در ساعت : 22:23:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  739


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1396/2/16 در ساعت : 7:30:28
سلام و عرض ادب استاد عزيز
دستمريزاد
مهدی محمدطاهری
1396/2/21 در ساعت : 8:29:58
شاعر از بی خویشی اش دلتنگ روی ماه شد
گویی از چشمان خونباری نقاب افتاده است

داغ یک فرزند دیگر دست در دستش گذاشت
باز هم احساس، بیرون از حجاب افتاده است...
آزاده سالمی
1396/2/18 در ساعت : 11:1:50
درود بر شما
بازدید امروز : 17,231 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,181,542
logo-samandehi