ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصیده ی موشّح (در سوگ استاد خلیل الله خلیلی شاعر نامی افغانستان)
*اشاره
در آستانه ی سالروز درگذشت «استاد خلیل الله خلیلی» بزرگ شاعر افغانستان قصیده ی موشّح ذیل منتشر می شود.توضیح این که از به هم پیوستن حروف اول مصراعهای اول قصیده عبارت «در سوگ استاد خلیل الله خلیلی شاعر نامی افغانستان» به دست می آید.در چهلمین روز ارتحال استاد خلیلی این قصیده همراه با قصیده ای از استاد فقید «مشفق کاشانی» از سوی رایزنی فرهنگی ایران در پاکستان در شمارگانی متعدد منتشر شد.
***
دماغ عیش ندارم ز بس پریشانی
که نیست خاطر مجموع بر من ارزانی

رسیده موکب اردیبهشت در گلزار
به فرّ مصطفوی حشمت سلیمانی

سمن به نقره جلا داده چهر عنبر بوی
به خیره می نگرد نرگسش به پنهانی

وصال بلبل و گل را نوید آورده ست
صبا خدیو چمنزار و میر بستانی

کران کوثر شهد است چشمه در جوشش
چمن طراز بهشت است در گل افشانی

از آشیانه برون سینه سرخ آمده باز
به عشوه های خوش لاله های نعمانی

ستاره اند تو گویی شکوفه های درخت
به شب که نیست خبر زآفتاب نورانی

ترانه خوانی بلبل مرا به گاه پگاه
نه آورد به ترنم نه در نواخوانی

الم چنان به دلم ترکتاز آورده ست
که روز روشن من گشته شام ظلمانی

دوای درد من خسته نیست گردش باغ
که همچو جغد گراییده ام به ویرانی

خراب صرصر بیدادم آنچنان که دگر
ز باده نیز مرا نیست چشم عمرانی

لب ار به شکوه گشایم ملامتم نکنید
که این به جای مرا مانده از سخندانی

یمن شده ست مرا دامن از عقیق سرشک
چنان که دل ز محن معدن بدخشانی

لباس عیش به تن پاره کرده ام که مرا
پلاس طیش سزا باشد ار بپوشانی

اسیر پنجه ی شاهین رنج و حرمانم
بسان صعوه ولی شهره در گرانجانی

لبالبم همه از ناله ی دریغ چو نال
اگر نه اهل دلی حال من نمی دانی

لقای باغ کجا می برد مرا از دل
شرار داغ سخن آفرین افغانی

همان سخنور نام آوری که با خونش
به قول خویش عجین بود مهر ایرانی

خصال بود پسندیده اش چنان که کلام
ازو پسنده بود چون کلام خاقانی

لسان غیب دیار همیشه مظلومان
که دیده بود غم بی سری و سامانی

یگانه عارف آزاده ای که می دانست
لطایف حکمی با کتاب قرآنی

لوای مردی و مردانگی کشید به دوش
که بود منتعش از نور شرع یزدانی

یلی چو رستم دستان به عرصه ی دانش
گوی چو گیو به میدانگه سخنرانی

شقایقی که دلش سوخت داغ هجروطن
صنوبری که خمیدش قد از پریشانی

«امان» اگر که امان از پدر گرفت ورا
وطن گرفت از او غول جهل و نادانی

عباد مخلص افغان چوشیر جنگیدند
به رغم دولت خود با قوای شیطانی

روا مباد که نمرودیان شیطان خوی
مکین شوند به ملک خلیل رحمانی

نماند اگر چه «خلیلی» که خویشتن بیند
زوال کفر و جهانگیری مسلمانی

امیدواری او بود این که یارانش
زنند بر ورق کفر مهر پایانی

مدبرا! تو که بودی که در کلام خوشت
حلاوتیست که نبود به آب حیوانی

یگانگی همه بودت شعار در اشعار
چنانچه درّ درخشان به درج سلطانی

اگر چه شمع توافسرد لیک شعرتو هست
چراغ راه جوانان فرس و افغانی

فریب دشمن اشغالگر نخوردی و خود
بس است این شرفت در مقام انسانی

غم فراق وطن مشکل است بر پیران
که عمر بایدشان بگذرد به آسانی

از آن چکامه ی شیوات در فراق وطن
هنوز می شنوم ناله های زندانی

نسیم رحمت حق جاری است درشعرت
که منفصل نشدی از کلام سبحانی

سپید موی تو غمنامه بود وهربیتش
سیاه رویی روس مزوّر و جانی

تورابه یاد چو می آورم غریب و حزین
چه اشکها که فشانم چو لعل رمّانی

ایا سخنور جاوید کشور افغان
که نیست چون تو به ملک سخنوری ثانی

نمرده ای تو و زین بعد هم نخواهی مرد
که آفتاب درخشان نمی شود فانی.
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1396/2/6 در ساعت : 18:30:35   |  تعداد مشاهده این شعر :  545


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مهدی سیدحسینی
1396/2/10 در ساعت : 1:51:35
درود
ماندگار باشید
حسین نبی زاده اردکانی
1396/2/8 در ساعت : 8:41:12
از پس سی سال کردی باز یاد
از خلیل الله خلیلی زنده یاد
روح آن مرحوم گوید در جنان
خوش عمل یار قدیمی زنده باد
بازدید امروز : 2,743 | بازدید دیروز : 8,622 | بازدید کل : 123,327,874
logo-samandehi