پدر برای لبان تو آب می خواهد
و یا ز ساقی کوثر شراب می خواهد

به یاد دیدن لبخندت ای گل خورشید
پدر ز نیزه خود باز تاب می خواهد 

حدیث والگی عشق را عیان مکنید
برای هر که خدا را سراب می خواهد

به خنده گوی حدیث شهادت نی را
چه کس ز طفل معلی حساب می خواهد؟!

مگر گلوی دل شاه را نشانه نرفت
منافقی که ز دریا حباب می خواهد

چه کرده اند که ارباب معرفت تردید
برای دیدن روی رباب می خواهد؟

خدای را منویسید زین غریبی ماه
که ابر باده پیما سحاب می خواهد

ز ابر رحمت فیاض خوش نشین دمشق
پدر برای لبان تو آب می خواهد

و یا ز چشمه خورشیدروی مه طلعت
برای عارض رخشان نقاب می خواهد

دوباره تشنگی آفتاب در یمن است
و در حرم عطش گل جواب می خواهد

ابوالفضایل معصوم جرعه نوش حیات
پدر برای علی اصغر آب می خواهد.

(یا راحم الشیخ الکبیر و یا رازق الطفل الصغیر...)