تو نيستی و نیست کسی عهده دار عشق
مانده ست روی شانه ی من کوله بار عشق
حتی نیامدی که ببینی چه آمده ست
بی تو به روزگار من و روزگار عشق
ما هر دو عاشقیم ولی هر دو ناگزیر
ما شمع روشنیم ولی بر مزار عشق
ما ایستاده منتظر اما نمی رسد
هیچ ایستگاه منتظری تا قطارعشق
می میرد از جنون و به جایی نمی رسد
سیاره ای که محو تو شد در مدار عشق
ای کاش پرت می شدم اصلا به نقطه ای
بیرون از انحصار تو و اقتدار عشق
جایی که عقل عشق به آن قد نمی دهد
جایی درست دورتر از انتظار عشق
#زینب_احمدی/ #خط_خطی
تاریخ ارسال :
1396/1/9 در ساعت : 0:36:18
| تعداد مشاهده این شعر :
426
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.