نامه هایت غزلِ   اولِ روز ست ، هنوز
	
		 نامِ تو فتنه کش و سیطره سوزست ،هنوز
	
		 شعر هایِ هیجان آور وهستی بخش ات
	
		 نقش بر سینه ی  مردانه هنوزست ، هنوز
	
		 هر زمستان زده ای بویِ  بهار ازتو شنید
	
		 باعثِ مرگِ زمستانِ عجوزست ، هنوز
	
		 ذره ای تفرقه در حرفِ تو پیدا نشود
	
		فصل فصلِ سخنت فاصله دوزست ،هنوز
	
		 یادِ سبزِ تو سرود و  سخن  اهلِ دل است
	
		 ادبیات تو ارکان عروض ست ،هنوز
	
		هرکجا جلوه ی مهر است تو داری حرکت
	
		   عشق و ایمان تو در حال بروز است ،هنوز
	
		  صورت خوب، ِخدا مظهرِ انسان پرور
	
		  رسم و آیین تو آیینه یِ روزست، هنوز