از خودم بیرون زدم از چشم دنیا ریختم
بارها آدم شدم از بغض حوا ریختم
روی دریاها نوشتم سر نوشت خویش را
رود بودم لحظه آخر به دریا ریختم
از گسلها ناگزیرم زیر پایم زندگیست
بارها از بغض لبریز غزل ها ریختم
مثل بارانی که از ابر نگاهت می چکد
نم نم از چشم غزالان فریبا ریختم
سرنوشت شوم من یک سرزمین آوارگیست
مثل دیواری شدم از دست بنّا ریختم
جمع کردم شعرهایی از پریشان حالی ام
عاقبت مجنون شدم در پای لیلا ریختم
شاعری آواره ام در من بسوزان عشق را
بعد تو خاکستر خود را به دریا ریختم
جابر ترمک
تاریخ ارسال :
1395/10/28 در ساعت : 19:55:1
| تعداد مشاهده این شعر :
782
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.