برای غواصان دلاور
باعروری نجیب وروحانی وسعت دردرا شنا کردند
دل به توفان موج ها دادند ،میل دیدار آشنا کردند
دستشان بسته بود ومی رفتند ،تنشان خسته بود ومی رفتند
تا بیابند گوهر خودرا دردل موج ها، شنا کردند
آسمان از شکوهشان حیران ، کوه از شورعزمشان مبهوت
آسمانی ترین زمینی ها، دین ِخودرا چنین اداکردند
زخمی از خنجر خیانت دوست ، سرِتسلیمشان فرود آمد
بی مدال ونشان ترین هایی که به پیمان خود وفاکردند
عاشقان سپیده آمده اند ،کال های رسیده آمده اند
که به آن ها تمام مردم شهر،سرفرازانه اقتدا کردند
صدوهفتادوپنج رود دمان سر برآورده ازدل اروند
غصه ی تلخ غربت خودرا بعد سی سال بر ملا کردند
***********
خم به ابرویتان نمی آید فکرتان جز شرر نمی زاید
نردبان صعودتان نشود آن چه اعجاز کار ها کردند!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1395/10/9 در ساعت : 9:47:1
| تعداد مشاهده این شعر :
643
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.