وقتی زمانه ، پایهء نامرد می شود
	مهمانِ آشیانه ء دل ، درد می شود
	بغضی یواش می شکفد در گلوی اشک
	اینگونه می شود که تنی سرد می شود
	روییده است لاله و نرگس میان باغ
	لکن نصیب روبَهِ ولگرد می شود
	با شوق ،  تازیانه به من می زند نسیم
	این هست سهم آنکه جوانمرد می شود
	این بار جای لاوی و شمعون و دیگران
	یوسف میان مردم خود ، طرد می شود
	پایان این مسیر ،  کسی نیست منتظر
	نا چار راه رفته عقبگرد می شود
	دل می شود همیشه پریشان ، برای عشق
	اما دوباره فارغ و دلسرد می شود
	وقتی نکرد فایده،  سعی مان برای شعر
	شعری پریده رنگ تر از زرد می شود
	شاید ولی تحمل آن حکمت است ،  چون
	در لابه لای درد ، یکی مرد می شود!
	علیرضا مردانی
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1395/10/8   در ساعت   :    14:24:18
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
710
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.