ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



غزل یازده

غزل یازده
دو چشمش صد هزاران قصه ی سنگ و سبو دیده ست!
ولی مثل همیشه، بر مدار خویش چرخیده ست!
برای اینکه در چاهش بیاندازد خلایق را
طنابش را برای هر کسی یک جور تابیده است!
مرا شاید ندارد هیچ قیدی، وای حالم را
اگر از خرمن جهلم بگوید: خوشه برچیده ست!
به مکرش مرغ دل های مساعد را کند دربند
برای طبع هر یک، دانه ای مخصوص پاشیده ست!
هنوزش نقشه هایی هست از نوعی که تا امروز
مسلمانش ندیده،کافرش هم هیچ نشنیده ست!
نگو هرگز: منم آن کس که رستم پهلوان باشد!
نگو : دشمن به گور هفت جد خویش خندیده است!
قسم خورده ست و تا سوگند خود را نشکند،بسیار
 به دست خویش، بال بندگان نفس را چیده ست!
نُبی خوانده ست کیدش را ضعیف و ضعف ما مردم
دلیل این که خار مکر او بی وقفه بالیده ست!
خدایش ریشه کن سازد! ولی او را ترازویی ست
که نرخ هرکسی را موقع هرکار سنجیده ست!
به کاهی می خرد کوه غرور آدمیزادی

که با دست ضعیفش، حبل یزدان را نچسبیده ست!
امید سرقت از دلهای خیل خاکیان دارد
مگر قلبی که او را کردگارش، نور بخشیده ست!
مرو در چاه اوهام و خیالات پلید او
طنابش را که می بندی به خود، بسیار پوسیده ست!

سید فضل الله طباطبایی ندوشن( امید)

آبان ماه 95- یزد
 



کلمات کلیدی این مطلب :  سنگ ، سبو ، نقشه ، مسلمان ، کافر ، ترازو ، یزدان ، طناب ، طباطبایی ، ندوشن ،

موضوعات :  اجتماعی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1395/9/21 در ساعت : 22:9:22   |  تعداد مشاهده این شعر :  655


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکرم بهرامچی
1395/9/21 در ساعت : 22:20:41
مرو در چاه اوهام و خیالات پلید او
طنابش را که می بندی به خود، بسیار پوسیده ست!
درود بر شما
سید فضل الله طباطبایی
1395/9/22 در ساعت : 19:45:7
با سلام
ممنونم از شما. موفق و مستدام باشید
علی میرزائی
1395/9/24 در ساعت : 12:29:5
درود و سلام استاد نازنین
بسیار زیبا و تاثیر گذار
دستمریزاد
سید فضل الله طباطبایی
1395/9/24 در ساعت : 20:13:25
باسلام
ممنونم از شما
حق یارتان
بازدید امروز : 26,515 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,190,826
logo-samandehi