این دلمویه در تنهایی دیشبم به سراغم آمد:
🏴
آمدی امشب سراغی از منِ تنها بگیری
مرحبا ای غم،بیا تا در دل من جا بگیری
آمدی تا تکیهها را تکبهتک حیران بگردی
عاقبت در کلبۀ احزانِ من مأوا بگیری
آمدی تا دست در دستم نهی و همره من
تا سحر با چشمِ گریان ذکر «یامولا»بگیری
آمدی تا با دل تفتیده و لبهای عطشان
یاد صحرایی کنی؛ از چشم من دریا بگیری
آمدی تا همچو آهِ سوزناکِ شعر «نیّر»
یک شرر سر برکنی، در خرمن دنیا بگیری
ناگهان بر لوح جانم طرحی از غربت نگاری
داغ اگر کم داشتی، از «عصر عاشورا» بگیری
«یا علی» گفتی که برخیزی،نرو ای غم خدا را
«یا حسین»ی گو مگر در سینۀ من پا بگیری
با غم فرزند زهرا(س) داده ای صیقل دلم را
اجر خود را روز حشر از حضرت زهرا(س) بگیری
نوحه سر کن ای غم امشب ماتم اهل حرم را
یاد اصغر(ع) کن، بسوزان بند-بندِ «محتشم» را
تاریخ ارسال :
1395/7/20 در ساعت : 13:29:41
| تعداد مشاهده این شعر :
871
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.