به روی بال نسیم سحر پَر آوردند
هزار آینه زخم کبوتر آوردند
فضای شهر پُر از غصّه شد کجا بودی
که لاله لاله از این باغ پَرپَر آوردند
زموج حادثه از سیل ترکش و باروت
هزار پیکر در خون شناور آوردند
میان حیرت آیینه های بهت زده
هزار چشمه ی جوشان باور آوردند
هزار عاشق مجنونِ کربلای حسین
هزار سرو سرافراز بی سر آوردند
برای ما که پُر از ماندنیم و دل بستن
خبر ز جبهه و دنیای سنگر آوردند
پُر از شکسته دلی شد هوای شهر خدا
دوباره گریه ی آیینه را در آوردند
حماسه ساز میادین جاودانه شدند
ز عمق باور تاریخ سر بر آوردند
خدای من مگر امروز ، روز عاشوراست
که باز قاسم و عباس و اکبر آوردند
نه از محّرم و مرصاد و کربلا ، این بار
هزار لاله ی پَر پَر ز خیبر آوردند
محمدرضا کاکائی (شفای اصفهانی)
تاریخ ارسال :
1395/7/3 در ساعت : 14:10:41
| تعداد مشاهده این شعر :
772
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.