زیر سقف آسمان یکباره گامی زد دلم
	تا دم از معشوقه آیینه فامی زد دلم
	تشنگی در تشنگی در این بیابان است و بس
	وصل و رفع تشنگی گهگاه گامی زد دلم
	چون کبوتر عشق را پرواز داده معرفت
	باز در رقص آمد و بالی به بامی زد دلم
	چون قلم از  شور سرشار است و جانم تشنه است
	جان به لب شد جان من، ازهجر وا ، می زد دلم
	با گناهی فرد شد زوجی و هجران پا گرفت
	باز هم دم زد ز وصل ، اینگونه کامی زد دلم
	در دعایم عشق را فریاد کردم  یا حسین!
	« باحسین» در استجابت باز نامی زد دلم
	کاشکی در بیت آخر مژده می دادند باز:
	وصل هجران شد مهیا؛ باز جامی٬ زد دلم!
	      زهرا علی بابایی
 
    
    
       تاریخ ارسال  :  
1395/6/21   در ساعت   :    19:8:10
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
732
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.