چشمت بِگُشا نورِ سحر، سر زده بر خیز
لبخند بزن مرد شب سرد غم انگیز
تاکی همه در متن وتو درحاشیه باشی
آهنگِ طریقت بزن ای مرغِ شب آویز
تا بویِ بهار و نفسِ گرمِ تو گیراست
دعوت به محبت بکن ای دشمنِ پاییز
عشقت همگانی شد و تو گوشه نشینی
ای نفسِ بلا پیشه یِ از حادثه لبریز
تا چند براین منظره بی ماه نشینی
بر خیز به آیینه ی خورشید درآمیز
آیینه شود بر اثرِ لکه سیه دل
مهتاب شود سایه به یک ابرک ناچیز
سرسبزترین نظم و غزل، باورِعشقست
تا چند گرفتا ر در الفا ظ بهم ریز
وقتی که خدا محورعشق است و تغّزل
کاری نکند زخمِ شب وفتنه ی چنگیز
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1395/6/4 در ساعت : 12:32:36
| تعداد مشاهده این شعر :
461
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.