نه اینکه دوستت نداشته باشم
یا اسمت آنقدر شاعرانه نباشد که
در شعرهایم جایی داشته باشد
این دستهایِ زُمخت و
پیشانیِ چروک هم باعثش نیست
اگر شعریِ نمینویسم که شانههایت را بمالد
یا عرقِ سردِ پیشانیات را خشک کند
حتماَ حقیرند واژههایم که نمیتوانند
در هشت ساعتی که نیستی
استخوانهایِ خستهات یا
کوههایِ بر شانهات را وصف کنند
کاش بیش از اینکه با چشمها
یا پشتِ غرورِ مردانه جا خوردنت
آنوقت که دوست داشتی در آغوشم بگیری
در آغوشم میگرفتی
تا دیگر از خواندنِ این شعر
یا بوسیدنِ گونههایت
چشمهایم از خجالت آب نمیشدند
افسانههایِ زیادی را شنیدهام
قصههایِ زیادی را دوست داشتم
و اسطورههایِ زیادی داشتهام ولی
شرم میکنم اگر در این شعر
یا تمامِ نوشتههایِ زندگیام
تورا با کسی مقایسه کرده باشم
#علیرضا_رضایی #مجنون
تاریخ ارسال :
1395/5/26 در ساعت : 21:18:14
| تعداد مشاهده این شعر :
612
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.