صدف می ریزد از دامانت ای بــانـوی ِ رویایی
	
		چو دستی می کشی گل می دهد فصل ِ شکوفایی
	
		قـرار این بـود خورشیدی بیاویزی بـه دنیایـم
	
		تنور ِ انتظـار ِ چشم ِ من یـخ زد...نمی آ یی؟
	
		بریز از سقف ِپـائیزم ، شبی سر ریز ِباران را
	
		عطش را مــژده ی آب آور ای ابــر ِ اهــورایی
	
		درون ِتنگ،چون ماهی به خود می پیچم ازحسرت
	
		کــه دریـا را مگـر بــاز آورد فـانـوس ِ دریایی
	
		تمام ِ جـاده ها ،احرام ِ دیـدارت بــه تن دارند
	
		پل ِ رنگین کمان را پـله کن روزی که بـازآیی