ازآن نقشِ سوال انگیزِ مُبهم درشک افتاد م
چرا تنها من ازنظم و غزلخوانی تک افتادم
همه درشادی و همخوانی و پرواز همراهند
چه پیش آمد که ازمرغانِ عاشق منفک افتادم
شکایت گر نباشد، در دلم اکراه می ماند
به کس کی تک زدم ،که درشرارِپاتک افتادم
نهنگِ موج و طوفان بوده ام دربسترِ دریا
چگونه تویِ حوض ماهیان کوچک افتادم
من ازهندوستان با طوطیان بارِ سفر بستم
چرا در قصه ی مرداب و دریا اُردک افتادم
نمی دانم چه آیین دارد این نفسِ توهم زا
که در نقشِ خیالاتش همیشه کودک افتادم
نه بودم مار و نه خرچنگ و نه قورباغه ی مرداب
چه بد کردم که در منقارِحاجی لک لک افتادم
همیشه در خیالم نقشِ رویا بود و افسانه
همینکه چشم را بستم به چنگِ بختک افتادم
کبوتر می شدم گاهی پرستو می شدم در باد
اسیرِ هیبتِ شاهین شدم از پشتک افتادم
زتو شکی ندارم از هر آن عیبی مبرایی
زکردار ثواب و نیت خود در لک افتاد م
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1395/5/14 در ساعت : 11:44:36
| تعداد مشاهده این شعر :
521
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.