"امن یجیب! حال دلم اضطراری است"
درد و غم دلم همه جا بی قراری است
محتاج واژه ها شده ام، کو طبیب من؟!
درمان درد من غزلی ابتکاری است
باران واژه ها ! به کویر دلم بزن....!
وضعیت دیار دلم چون غباری است
دلبسته تو هستم و راه نجات چیست؟
این عاشقانه ها عملی انتحاری است
در گیر و دار یک سفر از دل به واژه ها
سوغات این سفر،غزلی یادگاری است
در بیت بیت این غزلم شور عشق توست
یادت برای دفتر دل ، اعتباری است!
امن یجیب خواندم و دردم شفا گرفت
درمان درد ، ادامه چشم انتظاری است........
زهرا علی بابایی