در گیسوان شب تویی تنها ستاره
زنجير هجران با قدومت پاره پاره
از کاروان عاشقی جا مانده بودم
دستم گرفتی عاشقم کردی دوباره
روشن شده جانم به فانوس نگاهت
ای درد بی دردی جانم را تو چاره !
ازمن به يُمن روی زيبايت گرفتند
رخسارشان را ماه و خورشید وستاره
تعبير توفان زادی از رگبار و ابرم
از بس که می گیری ز چشمانم کناره
بی تو نمی خواهم بهشت و لذتش را
با تو به دوزخ می روم با یک اشاره
گر شيشه ی صبرم ز سنگ غم شکسته
چشمان مستت می کند دل را اداره
http://hoseinmousavi.blogfa.com/
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/7/17 در ساعت : 10:22:39
| تعداد مشاهده این شعر :
1077
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.