.
نفس نمانده به سینه نفس نفس زده ام
تو را شنیده به جز تو نگاه پس زده ام
تویی بهانه ی ماندن تویی ترانه ی دل
برای ماندن یادت به سر قفس زده ام
از آسمان نگاهت طلوع کرده بهشت
به زلف گندمیت چنگ با هوس زده ام
تو غنچه بودی و من عاشق شکفتن تو
به عشق چیدن تو قید خار و خس زده ام
به انتظار نشستم بیایی و ماندم
که پشت دست،کبودی نشسته بس زده ام
میان قلب من و تو نبوده مرز ولی
برای فتح دلت در دل ارس زده ام
دوباره بر تو رسیدم دوباره رفتی باز
نفس نمانده به سینه نفس نفس زده ام
تاریخ ارسال :
1395/5/3 در ساعت : 5:10:26
| تعداد مشاهده این شعر :
592
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.