ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به مناسبت هفته ی عفاف و حجابی که گم شده ؟؟؟

   ضد تهاجم 
شب بود وظلمت بود وخیر وشرنهان بود
بی چشمک و سو سو و مهتاب اسمان بود
شلاق می زد باد پائیزی بران  شهر
وقتی که  فکر و ذکر مردم اب و نان بود
در کوچه ای پرپیچ و خم چرخ خریدی
لبریز نان وسبزی وارام جان بود
دستی به چرخ ودست دیگرهم به چادر
یعنی که مادر رو به سوی کودکان بود
هوی هوی باد و زوزه ی سگها و ان زن
ترسی اساطیری که گوئی جاودان بود
تنها هلال صورت زن بود پیدا
نه زشت ونه زیبا نه پیر ونه جوان بود
درچشمهای هرزه گردان چادر زن
مانند تیری جسته  از بند کمان بود
درکوچه ای دیگر زنی دیگرهمان شب
با شال سرخ ومانتوی ابی روان بود
اندام او در ان لباس تنگ وکوتاه
مثل فلش رو به تمام عابران بود
پاهای بی جوراب زن در ظلمت شب
در خلوت پس کوچه ها چشمک زنان بود
صد رشته گیسوی طلایی روی شانه
یا روی پیشانی نثار دیگران بود
اطراف زن لبریز عطری تلخ و بویش
چون ریسمانی تا سرکوچه نشان بود
از پشت دیواری صدا ئی امد و بعد
کوچه قرق شد اتفاقی  ناگهان  بود
ترسیده و وحشت زده زن گریه می کرد
وقتی النگوها میان دستشان  بود
گوشی و کیف پول و گردنبند می رفت
خون از میان جای چاقوها دوان بود
یک اه کوچک بر لب زن امد وجان
رفت از تنی بیرون که هم رنگ خزان بود
درکوچه ی اول کلید و قفل و خانه
زن در کنار مرد خود چون حوریان بود
امواج گیسو ریخته تا پشت زانو
بوی حنا از طره های ان وزان بود
یک جفت انگور طلائی حلقه درگوش
گل ترمه بر روی النگوها نشان بود
نام عزیز فاطمه اویز زنجیر
برمرمر ان گردن زیبا عیان بود.
 
 
 
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  نام عزیز فاطمه اویز زنجیر ،


   تاریخ ارسال  :   1395/4/22 در ساعت : 15:53:18   |  تعداد مشاهده این شعر :  562

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 7 ماه و 21 روز و 12 ساعت و 08 دقیقه و 06 ثانیه است همراه شماییم 461765286.531 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 19,987 | بازدید دیروز : 24,859 | بازدید کل : 124,503,527
logo-samandehi