جابر ترمک
1395/4/4 در ساعت : 13:20:8
درود و عرض ادب بزرگوار
از لطف و بزرگواری تان سپاسمندم
تقدیم به حضور شما در این صفحه
دارم دوباره پیش شما کم می آورم
حتا برای زخم تو مرهم می آورم
آنقدر خسته ام که در این روزهای سخت
با گریه ام ادله ی محکم می آورم
از عمق چشم مست شقایق سپیده دم
بر گونه های خیس تو شبنم می آورم
پردیس سهم تو غم آئینه مال من
من از سکوت آینه زمزم می آورم
با یک نگاه ساده و با آه خسته ام
من این قبیله را به جهنم می آورم
ای قوم از نگاه شما خرد و خسته ام
دارم دوباره شعر مجسم می آورم
پائیز فصل ممتد این باغ مرده است
شاید هوای ماه محرم می آورم
از بس که پشت حضرت آدم شکسته اید
از نو به سمت آینه آدم می آورم
جابر ترمک