زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را
شیخ عیسی! وطنت سینه ی ما ،گیرم کُفر
بزند رگ رگ ما جمله حواریّون را
تکّه ای از بدن سوخته ی ایرانی
خون محال است مُدارا نکند هم خون را
نفست گرم تر ای شیخ ! مبادا طاغوت
بِبُرد مثل فلسطین نفس زیتون را
اصلاً امروز زمان دست تو باید می داد
کارِ از ریشه برانداختن طاعون را
تیغ بردار که یکبار دگر آل سعود
روی منبر نبرد سلسله ی میمون را
بُت اگر آل خلیفه است تبردار تویی
پاره کن زودتر این وصله ی ناهمگون را
محسن ناصحی
تاریخ ارسال :
1395/4/3 در ساعت : 9:12:38
| تعداد مشاهده این شعر :
670
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.