من به هر در مي زنم او از همان در رفته است

طاقتم سر رفته آري طاقتم سر رفته است

برنمي گردد كسي كه رفته ديگر رفته است


بس كن و ديگر نخوان يا رادّ ما قد فات را


شوق را در چشم هايم ديد اما باز رفت

زندگي با كوك هاي همچنان ناساز رفت

اشتياق بودنم با آخرين پرواز رفت


ما نفهميديم هرگز طعم حب ذات را


عشق در هر قصه جز دنبال قرباني نبود

كاش قلب عاشقان در دست اين جاني نبود

خواهشي در چشم هايم بود ونفساني نبود


عقل فتوا داد الاعمال بالنيات را


اعتراض عاشقان تنها سلامي ساده است

شعر برمي خيزد از من اين قيامي ساده است

شاد بودن با غم تو انتقامي ساده است


نيستي با من ببيني رقص شطحيات را



 

يا راد ماقد فات:اي بازگرداننده ي از دست رفته ها(دعاي مشلول)