فقط الّا و بلّا من لب او را
که مشتاقم لب لامذهب او را
شبیهِ گرمیِ شب های تابستان
نخواهم برد از یادم شب او را
به سجده رفتم و از «او» طلب کردم
بریزد در تنم داغ تب او را
به من نخ می دهد با خطِّ چشمانش
ندارد اصفهان هم مکتب او را
به هر سو می رود دنبال او هستم
بنازم گرد و خاک مرکب او را
محمد فرخ طلب فومنی
از مجموعه غزل طُرّه های باد(نشر آنیما)
کانال اشعار
اینستاگرام