هرچه می خواهی بغیر از کار از دولت بخواه
زهر مار و فندک و سیگار از دولت بخواه
تا بسازی برج و بارو ساحل دریای نور
آهن و آهنگر و نجّار از دولت بخواه
وضع ما چون بهتر است از چین و آمریکا و روس
پورشه و سانتافه تا خودکار از دولت بخواه
هر زمان دعوت به تالاری شدی در بزم عیش
کفش نو را با کت و شلوار از دولت بخواه
یا اگرمهمان رسید و پول در جیبت نبود
غم مخور ماهی ِ پولک دار از دولت بخواه
گر برای نصب قاب مدرکت جایی نبود
میخ فولادی ویک دیوار از دولت بخواه
با صبوری زندگی کن از گرانی دم مزن
جنس ارزان را تو با اصرار از دولت بخواه
گر که می خواهی شود وفق مرادت روزگار
هر چه نایاب است در بازار از دولت بخواه
سهم پول نفت را از حلق ما بیرون نکش
سهم خود را تا نگشتی زار از دولت بخواه
نوشدارو را که بعد از مرگ سهراب آمده
مثل من گشتی اگر بیمار از دولت بخواه
«آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟»
از من اون کارا گذشته؛ یار از دولت بخواه
ما که ابزار خوشی مان را ز دولت خواستیم
پس تو چون ما باش و آن ابزار از دولت بخواه
"مهدی سیدحسینی"
21 / 3 /95
تاریخ ارسال :
1395/3/22 در ساعت : 6:52:56
| تعداد مشاهده این شعر :
691
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.