سر ِ من گر به رود سّر تو از سر نرود
مهرِ تو از دلِ من گر چه به خنجر نرود
زنده ی نر گسِ معصوم ِ دو چشمان تو ام
چکنم تا زمن آن نور ِ سحرگر نرود
کافری کفر تو را دید مسلمان شد و گفت
هر که آید به تماشای تو ، کافر نرود
گر خدای خرد از بندگی ات پی ببرد
می شود بنده که از بندِ تو دیگر نرود
همه جا حرفِ تو ای اشرف و فرزانه ی ما
عجب این قصه اگر تا صف محشر نرود
خلق و خو ی تو به هر ذا ئقه ای خوش آمد
هر که بیند عسلی را پیِ شکر نرود
کو بلندی که سر سجده به پایت ننهاد
چه شهی نزد تو آمد که قلندر نرود
کیست کز جام تو آبی خورد و گل نشود
یا که آید به گلستان و معطر نرود
گر چه میدانِ تو میدانِ ظفر در ظفر است
هر کسی فکر خطا کرد مظفر نرود
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1395/3/20 در ساعت : 6:34:59
| تعداد مشاهده این شعر :
576
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.