تا دختر خان به جان ایل افتاده
وحشت به دیار اردبیـــل افتاده
با هر قدمش ستاره ای می افتد
انگار که از دماغ فیـــــل افتاده
****
آئینه اگر شکست هـــــم آینــه است
حتا به تو دل نبست هـــــم آینه است
با چشم غزل نگاه کـــــــــن می بینی
آنکس که تورا شکست هم آینه است
****
از آدم رگ رگی بـــــــــدم می آید
از دشمن خانگی بـــــــــدم می آید
از بس که دروغها فراوان شده است
از زندگی سگی بــــــــــدم می آید
****
احساس قشنگ را به هرکس ندهند
آب هنر و عشق به هـر خس ندهند
دل جای همای عشق باشد ، عشــاق
این قاف بلند را بـــه کرکس ندهند
****
یک شب همه ی کلاغ ها می فهمند
شب می رود و چراغ هــا می فهمند
هی ضربه نزن به قــامت سرو سهی
زخم تبر تو باغ هـــــــا می فهمند
*****
از حنجــــره ام شراب بر می خیزد
صد پرسش بی جـواب بر می خیزد
هرکس به دل خرابــــــه ام بنشیند
من مطنئنم خــــــراب بر می خیزد
*****
جابر ترمک
تاریخ ارسال :
1395/3/14 در ساعت : 18:28:45
| تعداد مشاهده این شعر :
806
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.