ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک بوسه ات گل کرد در باران

هر روز می خندم در این قشلاق،  شــــــروای بغض انگیز جیران را 
در من غزل میخواند آهویی از بی کسی هــــــــــــــــــای بیابان را
 

با خان قرارم بس به هم خورده احساس صخـــــــــره در تنم مرده 
گاهی قراول ها که می آیند در من نمی خواننــــــــــــــــد باران را

 

 

 

مثل پرستویی که در آتش با جوجه هـــــــــــــایش قصه می گوید 
بزغاله های ساده تر از آب هرگــــــــــــــــز نمی فهمند مهمان را

 

چشمم به سمت کوه می چرخد جایی کــه با تو بغض می کردم 
زیر درختی که خدا با ما در چشم تو میخوانـــــــــــــــــــد قرآن را

 

از خشک سالی های پی در پی با چشم هایت شکوه می کردی 
یک بوسه ات گل کرد در باران بر ایل هــــــــــــــــم رزق فراوان را

 

از دختر خانی که می پیچید پشت سکوت بوتــــــــــــه ها در من 
در چشم هایت سخت می دیدم بغضی شبیــــــه بغض زندان را

 

من زیر باری از تصورها جــــــــــــــــــــــای تو را تصویر می کردم 
در یک غزل مانند شاعرها در یک بغـــــــــــــل از گریه ، عرفان را

 

حالا منم اینجا بدون تو زیر درختی که غــــــــــــــــــــزل می داد
بر تخته سنگی جای تو خالی مثـــــــــل بیابانی که طوفان را ....
جابر ترمک

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1395/3/3 در ساعت : 13:0:45   |  تعداد مشاهده این شعر :  2790


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

عباس خوش عمل کاشانی
1395/3/3 در ساعت : 21:8:51
*پیشنهاد:
درود بر دوست مهرپرورم...مصراعی که «پرستو» دارد اگر بشود«ققنوس» به نظر فاخرتر نیست؟:
مانند ققنوسی که در آتش با جوجه هایش قصه می گوید ....
جابر ترمک
1395/3/3 در ساعت : 23:5:8
درود استاد عزیز و ارجمند
پیشنهادتان خوب است و البته در ذهنم وجود داشت اما آنچه باعث شد پرستو بکار ببرم این بود که یک روز بجای یکی از همکارانم رفتم سر کلاس ادبیات راهنمایی درسی بود در مورد عشق و محبت مادری که حتا حیوانات نیز این عشق را بصورت غریزی دارند و مثلن نوشته بود پرستوهایی دیده شده اند که برای نجات فرزندانشان از میان آتش خود را به آتش می زدند ، این جمله به نظرم نوعی الهام شد در این شعر که پرستو برای اینکه جوجه هایش را نجات دهد به قصه می پردازد تا ذهن جوجه را از آتش دور کند . البته از ابتدای تلنگر این بیت فقط پرستو را دیدم نه ققنوس شاید علتش همین پیشینه ی ذهنی است
هرچند پیشنهاد حضرتعالی هم زیباست
ممنونم از لطف شما استاد
داوود خانی لنگرودی
1395/3/3 در ساعت : 13:38:57
زیبایی و طراوت از اقلیم سبز بی حد و مرز این سروده می بارد.
درودتان استاد!
داوود خانی لنگرودی
1395/3/4 در ساعت : 8:20:49
استاد گرامی! درودی دیگر باره
زادروزتان مبارک بادا
جابر ترمک
1395/3/3 در ساعت : 13:41:24
درود و عرض ادب و احترام جناب استاد لنگرودی عزیز

از لطف و بزرگواری تان سپاسگزارم

تقدیم به نگاه مهربانتان

چشمت اگر یک ذره با من مهربان باشد
احساس من تا عشق باشد بیکران باشد
تقسیم کن سهم مرا از خنده هایت تا
سهم من از لبهای سرخت آسمان باشد
در هر غزل جای تو بیت آخرم بوده
بگذار تا آخر ترا دل میزبان باشد
میخواهمت مانند شبهایی که تنهایم
تنهائی ام بگذار با تو در قران باشد
در سرنوشت من بگنجان چشم هایت را
چشمان تو زیباترین رنگین کمان باشد
یک روز شاید چشم برگردانی از چشمم
من دوستت دارم دعا کن این گمان باشد
جابر ترمک
رضا محمدصالحی
1395/3/5 در ساعت : 16:15:10
من زیر باری از تصورها جـای تو را تصویر می کردم
در یک غزل مانند شاعرها در یک بغل از گریه ، عرفان را

سلام و دورد استاد ترمک عزیز

عالی
جابر ترمک
1395/3/5 در ساعت : 20:13:55
درود و عرض ادب و احترام استاد رضا محمد صالحی عزیز
از لطف و بزرگواری تان ممنونم
سپاس
مژگان روحانی
1395/3/4 در ساعت : 20:45:8
درود بر شما
بسیار زیباست
جابر ترمک
1395/3/4 در ساعت : 21:2:12
درود و عرض ادب و احترام
از لطف شما بسیار ممنونم
تو با طراوت باران چه نسبتی داری
که اینچنین به غزلهای خسته می باری
گرفته دست نگاهم سکوت چشمانت
چه میشود که مرا جای ماه بگذاری
دلم گرفته نگاهت غزل غزل شوق ست
میان اینهمه موج نگاه تکراری
تو آسمانی و هر شب خدای من شده ای
در این جهنم سوزان عشق ، بیماری
بگو بگو که مرا در کویر اندامت
جسارتن به کدامین بهانه می کاری
نگو که خسته تری از سکوت آدم ها
در این غروب غم انگیز می شوی جاری
غروب مطلع زیباترین غزلها بود
نگو که مثل من خسته بغض ها داری
جابر ترمک
فواد شجا ع الدینی
1395/3/4 در ساعت : 20:8:21
با عرض سلام و عرض ادب
قلمتان استوار
پاینده باشید
حالا منم اینجا بدون تو زیر درختی که غــــــــــــــــــــزل می داد
بر تخته سنگی جای تو خالی مثـــــــــل بیابانی که طوفان را ....
جابر ترمک
1395/3/4 در ساعت : 21:0:27
درود و عرض ادب و احترام
از لطف و بزرگواری تان ممنونم
دل می دهم که مثل غزل از برم کنند
گلبرگ می شوم که فقط پرپرم کنند
بگذار با اشاره صرف کبوتران
در پیش چشم آینه پیغمبرم کنند
در کوره راه مقصد این قوم منفعل
مردم چگونه بعد شما باورم کنند
آتش گرفته دامن احساس خسته ام
بگذار تا شبیه تو خاکسترم کنند
من اتفاق محض بهارم گلایه نیست
یک عده با شکوه تو هم بسترم کنند
آنها که عشق را به بازی گرفته اند
بگذار در غیاب تو بازیگرم کنند
جابر ترمک
بازدید امروز : 2,311 | بازدید دیروز : 8,622 | بازدید کل : 123,327,442
logo-samandehi