سُخن ات  فروغِ  آتش، به  خمود و خام   باشد
	  نِگهت چراغ ِ  روشن ، به شب  تمام  با شد
	  ز هنر نمایی تو ، دل دشمنان فرو ریخت
	 ز تراشه ی کلامت ،همه کس غلام با شد
	   به ترانه ی خلوصت ،دل  سنگ موم گردد
	 به نسیمِ مهربانت  ، دل شعله رام با شد 
	 به دو طیف در رقابت ، غزلت کنایه می زد
	  که هوایِ خودپرستی، هوسِ حرام باشد
	تو فقط، تو یی نمونه  ، به مرام و مهر ورزی
	 سخنانِ دل نشینت  ، غزل مدام   با شد
	تو کمی خراش خوردی ،همه شهر شد پریشان
	 به اشاره ی نگاهت،   همه جا قیا م باشد
	 نکند   امیرگلها ، سخن از خزان بگویی
	 که  بهار سرخ  گلها ،ز تو با دوام باشد
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1395/1/26   در ساعت   :    20:34:13
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
853
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.