عشق از ازل دردی شد و فرزند این بیماری ام
درمان نکن درد مرا خرسند این بیماری ام
پرواز داده روح را تا اوج راه آسمان
بند دلم وا شد از او در بند این بیماری ام
چون آتشی در جان و دل، عشق است در دریای دل
زخم است چشم حسرت و اسپند این بیماری ام
چشمان غربت کور شد، وقتی دلم پر نور شد
اشکی چکید از چشم جان ، لبخند این بیماری ام
گویا ، که بندی بسته این بال و پر احساس را
چونان اسیری در به در از بند این بیماری ام
بیمار قلبی تو ام ، بطن غزل ها ی منی
نبضم به یادت بسته و پیوند این بیماریم
زهرا علی بابایی
تاریخ ارسال :
1395/1/14 در ساعت : 23:49:0
| تعداد مشاهده این شعر :
622
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.